Mehrsam

مهرسام برایت مینویسم تا شاید روزی بخوانی

Mehrsam

مهرسام برایت مینویسم تا شاید روزی بخوانی

mam

ماه آسمونم سلام




سلام رهای ناز و کوچولوی من...  

چطوری ماه من؟   

قربون چشمهای نازت بشه بابات (باباییت خندید)  

رها جونم ما هنوز تو ایرانشهریم، اگه بخوام دقیق برات بگم نفسم باید بگم ما اگر خدای مهربون یاری کنه تا پنجاه روز دیگه کلا میاییم مشهد دلمون واسه مامان مهری بابا مسعود عمه مریم جون و عمو میلادت یه ذره یه ذره شده  

اخه میدونی گلم من و بابات عاشق این خانواده خوشبختیم  

کاش عمو مهران و ایدا جون هم هرچه زودتر بیان. 

رهای باهوش من امروز مطب خیلی شلوغ بود، من و بابات  اینجاروزانه دوازده ساعت کار میکنیم   

جونم واست بگه من عاشق بابات هستم با یه دنیا عشق در شرایط خیلی خیلی سخت با هم ازدواج کردیم و سعی کردیم از روزی که با هم همراه شدیم رو پای خودمون وایسیم، همیشه دعامون به درگاه خدای نازنین این بوده که ما رو محتاج هیچ کس  جز خود مهربونش نکنه...  

خدا ما رو خیلی دوست داره اون همیشه همه جا کنارمون هست، هوامونو  خیلی داره...       

رهای نازنینم هیچ چیز تو این دنیا ارزشمند تر از یه قلب پاک و یه دل مهربون نیست  

ماه من ساعت دوازده شبه بیا یه بوس خوشمزه بهم بده برو اروم و راحت بخواب 

دوست دارم  شب به خیرعزیزم.  

فردا یه روز عالیه، خدای دوست داشتنی من به خاطر ثانیه ثانیه زندگیم میلیاردها بار  شکرت

نظرات 2 + ارسال نظر
عمه مریم جمعه 7 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:04 ب.ظ

الهی قربون این رها
با مامانو بابای خوشگلش بشم

شما دوتا همه زندگیه منین

عاشقتونم

لطیفه یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:54 ب.ظ http://daryartalatom.blogfa.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد