Mehrsam

مهرسام برایت مینویسم تا شاید روزی بخوانی

Mehrsam

مهرسام برایت مینویسم تا شاید روزی بخوانی

mam

رهای کوچولو و دوست داشتنی



رهای نازنینمان سلام 

 

امروز 21 بهمن ماه سال 1390 بود.  

دلمون می خواد هر چه زودتر برگردیم مشهد و پیش مامانی و بابایی و مریم جون و عمو میلاد باشیم. از تو فرشته نازنین و پاک می خوایم به خدا بگی کمکمون کنه هر چه زودتر برگردیم.  

جای تو نازنینمون هم خیلی خیلی خالیه. زودتر بیا و خوشبختی ما رو کامل کن.  

یک خونه جدید و خوشگل خریدیم تا همه دور هم باشیم و مقدمات حضور تو زیباترین و پاکترین فرشته خدا رو مهیا کنیم. یک خونه چهار خوابه بزرگ و خوشگله.  

38 روز دیگه عید نوروزه سال 1391 میشه و همه دور هم جمع می شیم و جشن می گیریم. تازه بعد از عید همه می خوایم بریم عروسی عمو مهران و آیدا جون. جای تو بهترین فرزند دنیا خیلی خالیه. مامان آرزو و مریم جون هم که همش می گن ما چی بپوشیم.  

اگه مثل بابات و عمو میلادت خوشگل و خوش تیپ بودن اینقدر غصه لباس نمی خوردن. خلاصه دوستت داریم و بی صبرانه منتظر حضور شیرینت در جمع خوشبخت ترین خانواده دنیا هستیم. 

خدای بزرگمون رو به خاطر داشتن این همه نعمت و خوشبختی خیلی خیلی شاکریم. 

می بوسیمت 

شب به خیر کوچولوی زیبا و دوست داشتنی

نظرات 1 + ارسال نظر
لطیفه چهارشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 04:00 ب.ظ

رها خانومی من؟....
عزیزم به عمه ی ماهت بگو دلمون براش ی ذره شده....بهش بگو برگرده دیگه...

دووووست دارم زیبایِ معصوم....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد