Mehrsam

مهرسام برایت مینویسم تا شاید روزی بخوانی

Mehrsam

مهرسام برایت مینویسم تا شاید روزی بخوانی

I write to raha 13

سلام دوباره به رهای خودم

به عزیزم

به دلبندم

به مهربونم

به عشقم


خوبی مهربونه من



رها جونم تو پست قبلی به قدری ذوق کرده بودم که نمیدونستم چی دارم مینویسم

انگشتمام بی اراده برای خودشون رو صفحه کیبردم راه میرفتن


چشمام پر اشک بود و بغض بزرگی راه گلومو بسته بود



مامانو بابات امروز از صبح مشکوک میزدن

هی میرفتن بیرونو میومدن خونه

تا اینکه یک دفعه کله ی ظهر به سرم زد کیک درست کنم

وقتی که بعد از ظهر باباییت اومد خونه و کیکو دید گفت چقدر جالب

گفتم چرا

گفت چون امروز براتون یک خبر خوب داریم و چقدر این کیک به مناسبت میخوره


گفتم بگو جریان چیه

ولی نگفت

گفت با آرزو جان میریم بیرون میایم و بهتون میگیم چه خبره


دل تو دلم نبود تا بابایی و مامانیت برگردن


وقتی برگشتن منو مامانی و بابایی بودیم

مامانو بابات دوربینو برداشته بودن و از ما فیلم میگرفتن

میگفتن میخوایم یک خبر خوبو بهتون بدیم

با خودم گفتم حتما میخوان اطلاع بدن که بلیط سفر به چین یا یک کشوری رو گرفتن تا چند ماه برن بگردن

ولی یکدفعه دیدم بابا مهردادت گفت :


آرزو جان حامله است



وای رها

نمیدونم اون صحنه رو چه جوری برات توصیف کنم عزیزم

نمیدونی چه حالی داشتم

باور کن تا دو دقیقه هنگ بودم

مامان آرزوت کنارم نشسته بود

فقط بهش نگاه میکردمو با خودم تو ذهنم مرور میکردم که مهرداد چی گفته


هاج و واج مونده بودم

باورم نمیشد


تا اینکه وقتی به خودم اومدم دیدم مامان آرزوتو تو بغلم گرفتمو دارم بلند بلند گریه میکنم

بابایی مسعود هم داشت گریه میکرد

مامانی مهری هم گریش گرفته بود


فیلماش همه هست عزیزم

وقتی به دنیا اومدی میزاریم تا ببینی فرزند نازمون


رها امروز بهترین روز زندگیم بود

بهترین خبر عمرم بود

به خدا خبر قبول شدنم تو دانشگاه

یا خبر چاپ شدن اسمم تو مجله ی موفقیت به عنوان بهترین نویسنده اینقدر منو خوشحال نکرده بود

هیچ خبری و هیچ اتفاقی منو این اندازه خوشحال نکرده بود قند عسلم


نمیدونی چه شبی بود امشب

نمیدونی چه حال و هوایی داشتم امشب


میدونم که تا صبح خوابم نمیبره


تصمیم گرفتم از این ثانیه بعد تمام نمازامو مرتب بخونم

دیگه توشون سهل انگاری نکنم

قبلا هم میخوندم

ولی یک در میون

ولی الان وقتی که وجود خدارو دارم تو خونه ی گرممون احساس میکنم

شکر نکردنش گناهه

و خدا قهرش میاد

وقتی که تو نازنینو بهم داده دیگه هیچی ازش نمیخوام

و باید بابت تو فرشته ی آسمونی هزار بار شکرش کنم


رها وقتی که خبرو شنیدم دونه دونه با دوستام تماس گرفتمو بهشون خبرو دادم

اولین نفر دوست صمیم عاطفه بود که همکلاسی دانشگامه

بعد خاله مهتاب نازنینت بود که بهترین دوستم تو دنیای مجازیه 

و دونه دونه بچه های دیگه بودن

با خاله دلارام هم تماس گرفتم


جالب اینجا بود که وقتی میخواستم خبر وجود تو نازنینو بهشون بدم گریم میگرفتو

اشکام میریخت


وای رها

تو نمیدونی که چقدر من ذوق زدم

نمیدونی که حال درونیم چیه

نمیدونی نفسم


امیدوارم که صحیح و سالم به دنیا بیای مهربونم

قربونت بشم

یک دنیا دوستت دارم رهای من


امشب مامان آرزو رو تا رو تختش بردم

بوسش کردمو

اومدم بیرون از اتاقش

امیدوارم امشب که خبر وجودتو شنیده بهترین خوابو داشته باشه


عاشقتم رها

یک دنیا دوستت دارم

تو عشق من و تمام خانواده ای


مراقب خودت باش فرشته ی کوچولوی من


عکسایی هم دارم که تو پست بعدی میزارم برات عزیزم 

نظرات 3 + ارسال نظر
هستی جمعه 2 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:22 ق.ظ http://parvanegi.blogsky.com

سلام
تبریک میگم بهتون
نمیدونم چرا با خوندن مطلبتون بی اختیار اشکام سرازیر شدن
امیدوارم رهای شما سالم ِ سالم به دنیا بیاد
فکر کنم اینجا اولین نفری هستم که دارم بهتون تبریک میگم

احساستون خیلی قشنگه

خداجون شکرت که یه خونواده رو شاد کردی

براتون شادی و موفقیت آرزو میکنم

سلام هستی مهربونم
قربون اون اشکای زلال و پاکت بشم من

مرسی بابات تبریکت بهترینم

خیلی خیلی با کامنت خوشگلت منو خوشحال کردی

امیدوارم دوست همیشگی رهای عزیزمون باشی

میبوسمت

دریا جمعه 2 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:26 ق.ظ http://azjensebaran.blogsky.com

سلام رهای عزیزم
منم امشب پیدات کردم....
منم امشب وجودتو حس کردم....همین امشب عمه ی مهربونتو توی این دنیای مجازی ملاقات کردم....
من هم یه عمه ام مثل عمه جون تو ....منم چند سالیه که عمه شدم....منم عاشق و عاشق برادر زاده ام هستم ....اونم یه دختر کوچولوی نازه که وقتی میگه عمه دلم براش ضعف میره....خیلی نازه....
امیدوارم صحیح و سلامت از این سفر کوچولو و نازت به دنیای ما سفر کنی....
امیدوارم....قدر عمه ی مهربونتو که تا الان چشم انتظاری کشیده و چند ماهی هم باید بکشه بدونی.....
امیدوارم همیشه در کنار هم شاد و خوشبخت باشید و از شادیها بنویسسد.....
سلام عمه ی رها جون...
وبلاگتون زیباست و مطالبش خیلی قشنگن....
مطمئنم که وقتی رها به دنیا بیاد خیلی این وبلاگ رو دوست داره و از همین الان هم شاید حس میکنه چنین محبتی رو از طرف شما....
براتون آرزوی بهترینهارو دارم.....
موفق و سلامت باشید....
در پناه خداوند.....

سلام دریا جون
واقعا ازت خیلی ممنونم گلم
بابت این همه جمله های قشنگی که برامون نوشتی ازت ممنونم عزیزم

خیلی لطف داری

ایشالا تو هم کنار برادر زاده ی نازو قشنگت بهترین ثانیه هارو داشته باشی عزیزم
قربون این همه لطف و محبتت بشم

کاش اسم برادر زاده ی خوشگلتو مینوشتی واسم عزیزم


امیدوارم همیشه بهترین ثانیه هارو داشته باشی
برامون دعا کن
برای رهای قشنگمونم دعا کن تا سالم به دنیا بیاد
یک دنیا میبوسمت

لطیفه شنبه 3 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 04:11 ب.ظ http://amvaj-darya.blogfa.com



الهی بگردمت رها....
اومدنت به دنیا مبار قربونت برم....
منم گریم گرفت....

دوستت دارم عزیزدلم....الهی ه سالم و سلامت به دنیا بیای قربونت برم....

راستی رومینا بهم نگفته بودی مینویسی....چقدر خوب....تو دوم شماره های مجله موفقیت نوشته هاتو ثبت ردی عزیزم...؟؟؟
دوست دارم بخونمشون....تو چه بخشی...؟؟

اومدم برات توضیح دادم تو وبت نازنینم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد