سلام مهرسامم
سلام دلبندم
سلام عزیزترینم
نمیدونی این روزهای آخر برای وجودت چقدر بی تابی میکنم
طوری شده که فقط دلم میخواد سرمو بزارم بین دستامو برای نبودت سالها اشک بریزم
نمیدونم چرا این اول اسفند نمیرسه که تو به دنیا بیای و منو به اوج لذت و آرزوهام برسونی
گلم
عشقم
جونم
گل پسرم
این روزها اینقدر بی تابی وجودتو میکنم که سرمو میزارم رو شکم مامان آرزوت و همش صدات میکنم
مامان مهربونتم برای اینکه بهم آرامش بده صدای بچگانه در میاره و میگه من مهرسامم زودی به دنیا میام
بغض میکنم که ای کاش همین الان کنارم بودی
بغلت میگرفتم و با وجودت از شادی قهقهه میزدم
چند روز پیش رفتیم بندر
منو مامانی و بابایی (مامان بزرگ و بابا بزرگت)
برات از اونجا یک چندتایی سوغاتی آوردم
یکی این لباس صورتی که مامان میگفت مهرسام پسره
لباس صورتی چرا
گفتم مامان قشنگه
به دختر و پسر ربطی نداره
تو خونه تنش میکنیم که کسی هم نبینه
ولی تو فکرم این بود که این لباس صورتی رو که تنت میکنی
یک گیره هم بزارم رو موهات ازت عکس بگیرم
قربونت بشم الهی
زن عموتم برات این جوراب آبی هارو خرید که وقتی بزرگ شدی بپوشی
مهرسامی
عزیزم
این کلاس هایی که دارم میرم خیلی دارن باهامون کار میکنن که بچه هارو خوب تربیت کنیم و بزرگشون کنیم
حالا میفهمم که مادر شدن و تربیت کردن بچه چقدر دقیق و حساسه
میخوام تمام انرژیمو برات بزارم گلم
شنبه کلاس موسیقی برای کودکان داشتم
قراره از دو سالگی بهت موسیقی و نت هاشو یادت بدم
بهمون یاد میدن چه جوری با بلز کار کنیم و به بچه ها هم آموزش بدیم
امروز رفتم برات بلز خریدم
اینکه وقتی به دنیا اومدی کلی باهات کار کنم
مهرسامم
باور کن یک جورایی دیگه داره طاغتم تموم میشه تا اسفند
دلم میخواد زود بیای کنارم
الان که تخت خواب و وسایل دیگتو تو اتاق خودم چیدم
و هر روز که چشمم بهشون میوفته
نمیدونی چه حسی پیدا میکنم
انگار هرچی تو دنیا غم هست جمع میشه تو دلم
هر روز میگم پس چرا نیست
چرا به دنیا نمیاد
که با صدای گریه ها و خنده هاش زندگی کنم
زودی بیا مهرسامم
خیلی بی تابیتو میکنم
آخی عزیزم چه لباسای ناناسی / نی نی جون بیا دیگه دل عمه رو آب کردی گناه داره
فدات بشم عزیز دلم
ممنونم که حضور داری مامان تارای مهربون