-
مهرسام جونم
یکشنبه 15 دیماه سال 1392 14:41
مهرسامم شرمندم که این مدت نتونستم برات بنویسم عمه خیلی گرفتاره گلم خیلیییی
-
عکسای مهرسام جونم در سفرمون به شمال
یکشنبه 16 تیرماه سال 1392 18:14
رد پای منو مهرسامی روی ماسه های فرح آباد الهی عمه قربونت بشه ایشالا یک روزی برسه که قدم های بزرگ و شونه های قوی تو بشه سایبونی برای خانواده ی نازنینت
-
مهرسامم دوستت دارم
سهشنبه 4 تیرماه سال 1392 10:42
سلام مهرسام عزیزم سلام مهربون ترین و خوش خنده ترین پسر دنیا مهرسامی وجودت در کنار ما زندگیمونو بهشتی و زیبا کرده با خنده های شیرین و چشم های پاکت دل همه رو به دست آوردی عزیز دلم اینقدر خوش خنده و مهربون هستی که همیشه به هر غریبه و آشنایی لبخند میزنی از خواب بیدار میشی لبخند میزنی شیرتو میخوری لبخند میزنی گاهی اوقات که...
-
مامان آرزو و بابا مهردادیت از مسافرت برگشتن
چهارشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1392 01:28
بلاخره مامان آرزوی نازتو بابا مهرداد نازنینت از اصفهان برگشتن قربونت بشم بلاخره مامان و بابات بعد از چند روز برگشتن مشهد نمیدونی چقدر دلشون برات تنگ شده بود نفسم تازه برات سوغاتی هم آوردن سی دی آموزش زبان به کودکان سه ماهه تا 5 ساله هرچند که شما دو ماهو نیمته ولی اینقدر زرنگی نفسم که از صد تا بچه ی ده ماهه هم بیشتر...
-
اولین مسافرت مهرسامی به شمال
چهارشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1392 01:11
بلاخره عکسای جدید مهرسامی اومد اول از همه ی مامان و بابای گلت این عکس مال مسافرت عید نوروزمون به شمال هست عزیزم اینجا هم یک منطقه ی بسیار زیبا در جاده ی سمنانه که اسمش یادم رفته عاشقتم وقتی که اینطوری رو سینه ی داداش مهردادیم میخوابی عمه فدات بشه این عکسم تو ویلای شمالیم نفسم با خستگی میگی : بسه دیگه عمه جون چقدر ازم...
-
مامان و بابا رفتن اصفهان
پنجشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1392 03:07
مامان و بابات رفتن اصفهان نفسم ولی زودی برمیگردن پیشمون نفسم مامان آرزوت مجبور بود برای کلاس های آموزشی که مربوط میشه به پزشکیش بره به اصفهان ولی قول دادن زود بگردن قربونت بشم از موقعی که نطفت به وجود اومد تا الان کنارمونی و بهمون جون میدی و همه ی کاراتو منو مامان بزرگت انجام میدیم ولی این چند روزی که مامان و بابات...
-
ولین سفرت به شمال
دوشنبه 12 فروردینماه سال 1392 11:39
مهرسام جونم الان که من دارم برای شما مینویسم شمالیم شهرزیبای قایم شهر و رو پای من دراز کشیدی منم دارم تکونت میدم تابخوابی الهی دورت بگردم روز بهروز بزرگ تر و خوشگلتر میشی همه دوستت دارن این اولین سفر شروع زندگیته نفسم و امیدوا م بهت خیلی خیلی خوش بگذره الان شما وارد دوماه شدی و سالمه سالمی مهرسام جونم کاش میدونستی...
-
حمام
شنبه 26 اسفندماه سال 1391 15:33
مهسامم امروز منو مامان جونت بردیمت حمام بابا و مامان رفته بودن بیرون خرید دیدیم شما هم خرابکاری کردی به حمام هم نیاز داری منو مامان جون بردیمت دیگه فدات بشم الهی دفعه ی اول هم همگی با هم بردیمت حموم امروز سومین حمومی بود که رفتی عزیزم هر سه بار کنارت بودمو نگات میکردم که مثل فرشته ها ساکت میشینی تا مامان بزرگ بشوره تو...
-
ختنه
سهشنبه 15 اسفندماه سال 1391 13:03
دیشب ختنه کردنت عزیزم الهی بمیرم چقدر درد داشتی همش گریه میکردی ولی شبش خوب خوابیدی االانم حالت خوبه گلم خیلی دوستت دارم مهرسامم خیلی خیلی دوستت دارم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 اسفندماه سال 1391 01:54
امروز بردیمت آزمایشگاه تا ازت آزمایش تیروئید بگیرن فدات بشم که دردت گرفت
-
19
شنبه 5 اسفندماه سال 1391 11:29
برای تو مینویسم مهرسامم مهرسام میدونی پسرم چیه ؟ قبل از وجودت تا حالا این حس دوست داشتنو لمس نکرده بودم همیشه وقتی کسی جایی میپرسید حاضری عشقتو با دنیا عوض کنی تو شک میوفتادم و وسوسه میشدم برای عوض کردنش ولی تو ... حتی نمیتونم فکرشو بکنم که یک ثانیه ازم دور باشی چه برسه که من بخوام تورو حتی با خدا عوض کنم مهرسام وجودت...
-
عکسای مهرسامی
جمعه 4 اسفندماه سال 1391 16:28
عکسای مهرسام جونم بقیه در ادامه مطلب مامان آرزو خوشگلتو ببین انگار نه انگار که دو روز پیش رو تخت بیمارستان بوده و تورو به دنیا اورده خدارو صدهزار بار شکر حالش خوبه خوبه البته ناگفته نمونه که بابا مهردادتو ماهم حسابی به مامان گلت میرسیم اینم شما آقای گلم که تو بغل مامان و بابات عکس انداختی اینم مامان بزرگ و بابای بزرگ...
-
عکسای نوزادی
سهشنبه 1 اسفندماه سال 1391 18:55
مهرسامم عشقم جونم عمرم بلاخره به دنیا اومدی اینم عکسای نازت
-
قراره به دنیا بیای
سهشنبه 1 اسفندماه سال 1391 09:34
عشقم الان که دارم برات مینویسم مامان آرزو تو بیمارستانه به همراه بابا مهردادت و مامانیت صبح ساعت 8 بود که بابا بزرگت محکم در اتاقمو زد گفت بیدار شو وقتی درو باز کردم دیدم رنگش پریده و ترسیده گفتم چی شده گفت آرزو حالش خوب نیست داشتم میمردم از ترس مامان بزرگتو دیدم گفتم چی شده گفت آرزو کیسه ی آبش پاره شده بابا مهردادت...
-
تاریخ تولد
یکشنبه 15 بهمنماه سال 1391 11:55
عزیزکم مامان آرزوت رفت دکتر و معلوم شد که دوم اسفند باید آماده بشی برای پا گذاشتن به این دنیای خاکی اتاقتمونم چیدمانش تموم شد
-
متفرقه
سهشنبه 3 بهمنماه سال 1391 00:40
اینو برای اینکه از پوشک کردن بگیریمت و جیشتو بگی گرفتیم ولی خیلی بزرگه فکر کنم وقتی تنهایی برم برات خرید از این بهتر هم نمیشه مهرسامم وقتی که وسایلتو چیدم تو اتاقم (از این به بعد باید بگم اتاقمون گلم ) یکدفعه دیدم از پشت پنجره اتاقمون داره صدا میاد رفتم دیدم یک کبوتر نشسته پشت پنجرمون نمیدونی چقدر ذوق کردم آخه پنجره ی...
-
مهرسامم بیا
سهشنبه 3 بهمنماه سال 1391 00:20
سلام مهرسامم سلام دلبندم سلام عزیزترینم نمیدونی این روزهای آخر برای وجودت چقدر بی تابی میکنم طوری شده که فقط دلم میخواد سرمو بزارم بین دستامو برای نبودت سالها اشک بریزم نمیدونم چرا این اول اسفند نمیرسه که تو به دنیا بیای و منو به اوج لذت و آرزوهام برسونی گلم عشقم جونم گل پسرم این روزها اینقدر بی تابی وجودتو میکنم که...
-
نوشیندنی های مامانیت
پنجشنبه 30 آذرماه سال 1391 12:23
این روزها بزرگتر میشوی رشد میکنی جان میگیری و دست و پا میزنی برای تولدی صلح آمیز مهرسامم بابا مهردادت و مامان آرزوت به شدت منتظر حضورت هستن در ادامه عکس های رسیدگی شده را تماشا میکنیم از اونجایی که باید به مامان آرزو جونت خوب برسم تا هم جیگر طلای من خوب باشه و بدنش سالم باشه هم تو جوجو کوچولوم اون تو جون بگیری تا تپل...
-
آقا پارسا
دوشنبه 13 آذرماه سال 1391 14:24
عزیز دلم دیروز عمه اعظم با بابابزرگ جونت تماس گرفت و گفتش که بیاین خونمون که الناز امروز با نینیش خونمونه مامان آرزوت خیلی نگران بود که ببینه آیا سزارین خوب بود الناز راضی هست بچه و مادر سالم هستن یا نه با اونکه مامان جونت خودش پزشکه و توی این کارا خیلی مهارت داره ولی بازم میترسه برای تو و نگرانته که راحت از اون تو...
-
لباس های مهرسام جونم
پنجشنبه 2 آذرماه سال 1391 19:45
مهرسام مامان آرزوت خیلی خیلی این لباس سرهمیتو دوست داره اینو از ساری برات گرفتیم ترسیدم لباسات کثیف بشن برای همین زیرشون زیر انداز پهن کردم بابا مهردادیت و من عاشق این لباس قرمز رنگتیم عزیزم وقتی بپوشیش با اون جورابای قرمزت میدونم که ماه میشی این دوتا اسباب بازی ها هم منو عمو میلادت برات خریدیم مهرسام اینو برای تو...
-
18
پنجشنبه 2 آذرماه سال 1391 17:28
عزیز دلم مهربونم نازنینم الان وارد شیش ماه شدی قربونت بشم آخرای بهمن دیگه به دنیا میای و انتظار من تموم میشه مامان آرزو و بابا مهردادت این روزا کلی برات لباس خریدن عکساشو پست بعدی میزارم دلبندم مشتاقانه منتظرم تا بیای و کنارمون باشی
-
17
دوشنبه 15 آبانماه سال 1391 00:01
مهرسام مشتاقانه منتظر حضورتم دلم بدجوری هواتو کرده
-
a boy
سهشنبه 18 مهرماه سال 1391 13:04
پسر شدی و من به آرزوم رسیدم مهرسام عزیزم پسر بودنتو بهت تبریک میگم عشقم
-
I write to raha 16
یکشنبه 19 شهریورماه سال 1391 22:39
سلام مهربونم سلام نفسم سلام عزیزم رهای من شکم مامانیت داره روز به روز بزرگتر میشه عزیزم غذاشم زیاد شده قربونش بشم نمیدونی چه لذتی داره وقتی که غذاهاشو کامل میخوره و همش میگه گشنمه خداروشکر دیگه اوق نمیزنه بالا هم نمیاره همه چیز خوب و نرماله نمیدونی چقدر منتظریم تا بیای چندتا چیز برات خریدیم که ایشالا پست بعدی برات...
-
janin
سهشنبه 31 مردادماه سال 1391 11:33
سلام نفسم سلام عشقم سلام جونم سلام زندگیه من سلام بهترینم رها تو سالمی رها تو مال خودمی رها تو دیده شدی شنبه رفتیم سونوگرافی سالمه سالم بودی عشقم قربونت بشم نفسه من زندگیه من ببین عکستو ببین وجود نازنینتو تو دل مامان گلت دستتو میبینی ؟ دورشو برات قرمز کردم نفسم وای رها تو مال خودمی تو عشق خودمی نمیدونی چقدر مامانو...
-
I write to raha 15
یکشنبه 15 مردادماه سال 1391 17:46
امروز دقیق نه هفته و ده روزته عزیزم اول شهریور مامان آرزو باید بره سونوگرافی تا هم از سلامت بودنت مطلع بشه هم از جنسیتت تا الان چهار تا لباس برات گرفتیم مامان آرزو به خاطرت رفته یک عالمه لباسای بزرگ بزرگ گرفته که وقتی تو شکمش بزرگ شدی بپوشه عمو مهران و زن عمو آیدات فردا دارن میان مشهد بعدش قراره اگر خدا بخواد باهم...
-
mobarak
پنجشنبه 15 تیرماه سال 1391 03:44
وجود نازنینت تو دل مامان آرزو مبارک باشه امروز دقیق یک ماهه شدی نفسم 8 ماه دیگه به دنیای میای خوشحالم و دارم وجود یک ماهیگیتو تو اتاقم تک و تنها با خودم جشن میگیرم امشب نیمه ی شعبان بود و تولد یک ماهگی وجودت تو دل مامان آرزوت نذر کردم واس سال دیگه این موقع که سالم به دنیا اومدی خیلی کارها بکنم وجودت مبارک بهترینم
-
Day- month -year
چهارشنبه 7 تیرماه سال 1391 01:35
Embryo is 22 days
-
I write to raha 14
چهارشنبه 7 تیرماه سال 1391 01:16
( این نوشته مال یک شب قبل هست ) (به علت قطع شدن نت نتونستم به روز کنم) سلام عشق من سلام جونه من سلام نفسم سلام رهای مهربونم فدای اون چشمای نازت بشم که الان داره کم کم تو دل مامان آرزو شکل میگیره رها نبودی امروز امروز عمه رومینا رفت دانشگاه به همه ی دوستاش شیرینی داد به خاطر وجود تو نازنینم به همه شیرینی دادم همه کلی...
-
pic 1
جمعه 2 تیرماه سال 1391 00:27
این عکس کیکی که امشب برای وجود تو نازنین پختم عزیزم امیدوارم کیک یک سالگی و دو سالگی و سه سالگی و ... بپزم برات دلبندم اینم جواب آزمایش مامان آرزوست که مثبت در اومده مامان آرزو میگه اگر بالای صد باشه جواب مثبته ببین مامانه خوشگلت چند هست 500 یعنی صد درصد مال خودمونی عشقم یک چیز جالب دیگه هم هست رهای من چون مامان آرزو...