نفسم مامان آرزوت مجبور بود برای کلاس های آموزشی که مربوط میشه به پزشکیش بره به اصفهان
ولی قول دادن زود بگردن
قربونت بشم از موقعی که نطفت به وجود اومد تا الان کنارمونی و بهمون جون میدی و همه ی کاراتو منو مامان بزرگت انجام میدیم
ولی این چند روزی که مامان و بابات رفتن سفر دل تو دلم نیست
باید از چشمامونم بیشتر مراقبت باشیم
توهم قول بده پسر خوبی باشی و زیاد اذیتمون نکنی
عاشقتم مهرسام
دیووونتم عمه
خیلی خیلی دوستت دارم عشقم