Mehrsam

مهرسام برایت مینویسم تا شاید روزی بخوانی

Mehrsam

مهرسام برایت مینویسم تا شاید روزی بخوانی

آقا پارسا








عزیز دلم دیروز عمه اعظم با بابابزرگ جونت تماس گرفت و گفتش که بیاین خونمون که الناز امروز با نینیش خونمونه

مامان آرزوت خیلی نگران بود که ببینه آیا سزارین خوب بود

الناز راضی هست

بچه و مادر سالم هستن یا نه

با اونکه مامان جونت خودش پزشکه و توی این کارا خیلی مهارت داره

ولی بازم میترسه برای تو و نگرانته که راحت از اون تو بیای بیرون


راستی الناز جون اسم گلپسرشو گذاشته پارسا


رفتیم براش یک کیک خریدیم شکل باب اسفنجی

خیلی ناز بود


بعد رفتیم خونشون

واااااای مهرسامی کاش بودی تا میدیدش

اینقدر کوچولو بود که حد نداشت

تازه یک ماه گذشته بود از تولدش ولی بازم کوچولو بود


شبیه باباش بود


اصلا به الناز جون نرفته بود

همه چیش شکل باباییش بود


چون اولین نوه خانواده ی پدری بود اینقدر تو بغلشون گرفته بودنش

که بچه بغلی شده بود


دیشبم که رفتیم خونشون خیلی بداخلاق شده بود

همش گریه میکرد

تا بغلش میکردیم تو خونه راهش میبردیم دیگه آروم میشد گریه نمیکرد


مامان بهم میگفت ببین هی بهت میگم مهرسام به دنیا اومد نباید بغلش کنیم برای همینه که بغلش میشه و همیش گریه میکنه و بهانه میگیره


ولی در کل خیلی خوب بود عزیزم

امیدوارم که تو هم سالم به دنیا بیای جیگر طلای عمه


وقتی هم از مهمونی اومدیم رفتیم برات کاسکه و تختتو خریدیم

نمیدونی چقدر نازه و نمیدونی چقدر با تختت ور رفتیم تا تونستیم سرهمش کنیم

پدرمون در اومد

فکر کن بابا مهردادیتو

عمو میلادتو

مامان آرزو جونت

بابایی و مامانی و من همه باهاش ور رفتیم تا از اخر تونستیم سرهمش کنیم

مهرسامی جالبیش اینجاست که مامان آرزوت از اول میگفت اینطوری کنین درست میشه

ولی هیچکدوم به حرفش نکردیم

تا اینکه به مغازه دار زنگ زدیم دیدیم مامانیت از اول درست میگفته


خلاصه دیشب کالسکه و تختو گذاشتم گوشه ی اتاقم و منتظرم بقیه وسایلتم کامل بشه تا اتاقمو همشو عروسکی کنم و ازش عکس بگیرمو بزارم تو وبلاگت


خیلی خیلی دوستت دارم نفسم




این کیکی که برای آقا پارسا خریدیم عزیزم




آقا پارسا تو بغل مامانیت





آقا پارسا تو بغل بابا مهردادیت



پارسا جون تو بغل مامان آرزوت





اینم آقا پارسای گل که مثل آقاها دراز کشیده




نظرات 15 + ارسال نظر
مامان تارا دوشنبه 13 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 06:13 ب.ظ http://tatali2.niniweblog.com

وایییییییی چه پسمل ناناسی عزیزم خیلی خوشگله خدا حفظش کنه / مرسی بابت تشریف فرمایی و نظر پرمهرتون

ممنونم عزیزم

ولی این که نینی ما نیست

ایشالا خدا برای دختر عمم و شوهر مهربونش حفظش کنه

مامان تارا دوشنبه 13 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 06:29 ب.ظ http://tatali2.niniweblog.com

منکه گیج شدم رومینا یا رها؟؟؟؟؟؟؟؟؟ کدومش نویسنده است؟

من رومینا هستم
عمه ی برادر زادم که قراره به دنیا بیاد و براش وبلاگ بزنم

اسم برادرزادم مهرسامه

ولی قبل از اینکه جنسیتش معلوم بشه اسمشو گذاشتیم رها و رها صداش میکردیم عزیزم

مامان تارا دوشنبه 13 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 06:54 ب.ظ http://tatali2.niniweblog.com

آهان حالا 25 تومنیه افتاد / گیج شدم مونگل نیستم ها

از آشناییتون خوشبختم گلم

منم همینطور عزیزم

یاسمین مامان سورنا سه‌شنبه 14 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 01:07 ق.ظ http://soorena.niniweblog.com

سلام چه نی نیه نازیه این آقا پارسا
ایشالا مهرسامی هم به سلامتی بدنیا بیاد
ممنون که به ما سر زده بودین

فدات بشم
مرسی

مامان سمانه سه‌شنبه 14 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 03:48 ق.ظ http://bardia161.niniweblog.com

مبارک باشه
چه اسم قشنگی براش انتخاب کردید
انشالا به سلامتی دنیا بیاد
شدیدا" منتظر دیدن اتاق آقا مهرسام هستیم

قربونت بشم
مرسی عزیز دلم

مهتاب سه‌شنبه 14 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 09:03 ق.ظ http://http://roz86.niniweblog.com/

سلام گلم نینی جونت کی میخواد پا به دنیای ما بزاره
امیدوارم به زودی بغلش بگیری .
راستی مگه پسر نیست چر ا نوشتی برای رها بنویس خیلی مواظب خودت باش گلم به امید سلامتی هر دوتون

قربونت بشم
مرسی

اول اسفند به دنیا میاد
اسمش مهرسام عزیزم

مامان شایان سه‌شنبه 14 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 10:43 ق.ظ http://www.shayanh.niniweblog.com

عزیزم مبارک باشه. چه نی نی با نمکی

این نی نی ما نیست
نی نی دختر عممه

مامان مانی جون سه‌شنبه 14 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 04:29 ب.ظ http://manijoon.niniweblog.com

ممنون عمهء مهربون
الهی مهرسام جون شما هم به سلامتی دنیا بیاد و چشمتون رو روشن کنه

ممنونم عزیز دلم

پرهام کوچولو جمعه 17 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 09:42 ب.ظ http://www.parhamkoochooloo.niniweblog.com

mashala khili jigari azizam.
khoda hefzet kone

ممنونم

مامان مانی جون شنبه 18 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 08:29 ب.ظ

ممنون

شیما جون یکشنبه 19 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 11:24 ق.ظ http://www.atilla1391.niniweblog.com

سام رومینا جون ما همیشه به امید خوندن خبر های خوب از مهرسام کوچولو بهتون سر میزنیم
بی صبرانه منتظر روزی هستیم که خبر زیبای به دنیا اومدنش رو بهمون بدی.
خدا سایه اش رو از سر مهرسام کوچولو و مامان و بابا و عمه جون مهربون و هر کسی که مهرسام جون رو دوست داره کم نکنه و به همه نی نی ها سلامتی عطا کنه ایشاال...

قربونت بشم
مرسی گلم
فدات بشم

مهتاب دوشنبه 20 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 11:17 ق.ظ http://http://roz86.niniweblog.com/

رومینا جون چه عمه باحالی هستی . انشاا... نی نی خودت عزیزم . میدونستی مامان مهربون میشی
انشاا... به سلامتی نی نی برادرت به دنیا بیاد گلم .

قربونت بشم
مرسی از محبتت

خدا کنه مامان خوبی باشم هم برای بچه های خودم
هم عمه ی خوبی باشم برای بچه های برادرام

ایشالا به سلامتی بیاد
یک دنیا بووووووووس

مهتاب دوشنبه 20 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 02:18 ب.ظ

یه چیز خیلی جالب توی این کامنتا نظرم رو جلب کرد رومینا....

حاضرم شرط ببندم 80% اینایی که کامنت گذاشتن اصلا پست رو درست و حسابی و از روی حوصله نخوندن وگرنه هی این نینی رو با مهرسام جونِ ما اشتباه نمی گرفتن

والاااااااااا خو یکی نیس بگه عزیز من حوصله نداری نخون کامنتم نذار کی ازت گله می کنه؟!

راستی من جای تو بودم اون باب اسفنجی رو درسته قورت می دادم

آخ گفتی عزیزم

ولی خب طفلی ها حتما گرفتارن
بلاخره بیشتر خواننده های من مامانی هستن
باید مراقب کوچولوهاشونم باشن


یک دنیا دوستت دارم

آره دوست داشتم درسته قورتش بدم ولی نشد دیگه

مامان شایان پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 01:43 ب.ظ http://www.shayanh.niniweblog.com

چه عمه مهربونی. ایشالا مهرسام جون سالم وراحت به دنیا بیاد

ممنونم عزیز دلم
قربون مهربونی هات بشم

الهه مامان پارسا دوشنبه 4 دی‌ماه سال 1391 ساعت 02:01 ب.ظ http://mrparsa.niniweblog.com

هزار ماشااله به این خوشگل پسر که هم اسم پسر منه و من رو برد به یک سال و نیم پیش وقتی دنیا اومد.انشااله همیشه سلامت باشین

ایشالا مامانشو باباشو خودش سلامت باشن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد